هری پاتر کیست؟

Thursday، ۱ Dey ۱۴۰۱

هری جیمز پاتر فرزند لیلی و جیمز پاتر، در 31 جولای 1980 به دنیا اومد.

تولد هری تحت تاثیر یک پیشگویی معروف قرار گرفته بود: پیشگویی سیبیل تریلانی که می گفت پسری به دنیا میاد که قادر به کشتن لرد سیاهه و تنها یکی از اون ها می تونه زنده بمونه.

این پیشگویی باعث شد که ولدمورت، پدر و مادر هری رو بکشه، اما به خاطر طلسمی که از مادر هری به جا مونده بود موفق نشد که ماموریت اصلی خودش، یعنی کشتن هری رو به سر انجام برسونه. طلسم مرگی که به سمت هری گرفته بود، به سمت خودش برگرده و به خاطر تلاش هایی که برای جاودانگی خودش انجام داده بود، باعث می شه که فقط جسمش رو از دست بده و بدون قدرت باقی بمونه. این اتفاق باعث به وجود اومدن زخم صاعقه مانندی روی پیشانی هری می شه که تا آخر عمرش باهاش می مونه.

هری 10 سال از عمرش رو بدون این که بدونه جادوگره، پیش تنها خویشاوند خودش، خاله پتونیا زندگی سختی رو می گذرونه. تا این که در تولد یازده سالگی ش، توسط هاگرید متوجه می شه که نه تنها جادوگره، بلکه جادوگر خیلی معروفیه!

زندگی جادویی و ماجراجویی های هری در هاگوارتز و دنیای جادوگری از اینجا شروع می شه.

کلاه گروه بندی به انتخاب هری احترام می گذاره و اون رو نه در گروه اسلیترین، بلکه در گروه گریفندور قرار میده که باعث می شه بهترین دوستانش، رون ویزلی و هرماینی گرنجر رو ملاقات کنه.

اما خشم ولدمورت با وجود این که قدرتش رو از دست داده، بیشتر و بیشتر شده و برای از بین بردن هری، دست به هر کاری می زنه.

در سال اول تحصیل هری در هاگوارتز، ولدمورت به واسطه ی حضور در بدن پروفسور کوییرل، تلاش می کنه سنگ جادو رو به دست بیاره و هری رو بکشه که البته موفق نمیشه.

در سال دوم ولدمورت به واسطه ی یکی از جان پیچ هاش ( دفتر خاطرات دوران نوجوانیش ) و جینی ویزلی، دوباره حفره ی اسرار رو باز می کنه و تلاش می کنه که هری رو بکشه که این بار هم موفق نمی شه. اما باعث می شه که هری متوجه خیلی از ویژگی ها و قدرت هاش بشه از جمله صحبت کردن به زبان مارها و شجاعت زیادش.

سال سوم تحصیل هری در هاگوارتز، سالی بود که پرده از راز بزرگی در زندگی گذشته ش بر میداره. پدر و مادر هری، دوستان نزدیکی داشتند که یکی از اون ها سیریوس بلک بود. سیریوس به عنوان قاتل وحشتناکی در دنیای جادوگری شناخته شده بود و موفق شده بود از آزکابان فرار کنه. اما در آخر سال تحصیلی هری متوجه میشه سیریوس بی گناه بوده و به خاطر همین باور، موفق شده بود که از آزکابان فرار کنه. هری دو دوست صمیمی دیگه ی پدر و مادرش رو هم ملاقات می کنه. ریموس لوپین گرگینه که در اون سال درس دفاع در برابر جادوی سیاه رو در هاگوارتز تدریس می کرد و پیتر پتی گرو خائن. پیتر کسی بود که مخفیگاه پدر و مادر هری رو به لرد سیاه لو داده بود و باعث کشته شدن اون ها شده بود. به طرز عجیبی پیتر به عنوان موش خانگی رون تغییر شکل داده بوده و زمان زیادی رو در نزدیکی هری زندگی کرده بود.

در نهایت هری به خاطر قلب بزرگی که داشت، اجازه نداد که سیریوس پیتر رو بکشه و باعث شده که موش خانگی رون فرار کنه.

حالا هری، یک عضو خانواده ی جدید و دلگرم کننده داشت. سیریوس، پدرخوانده ی مهربان و شجاع.

در سال چهارم تحصیل هری در هاگوارتز، اتفاق عجیبی افتاد. با وجود این که سن هری برای شرکت در مسابقه ی جام آتش کم بود، اما به طرز اسرار آمیزی جزو شرکت کننده های این مسابقه انتخاب شد.

در پایان این مسابقه، هری (و البته در نهایت همه ی اعضای دنیای جادوگری) متوجه می شه که تمام این اتفاقات نقشه ی رسیدن ولدمورت به هری و در نهایت کشتن او بوده.

سدریک دیگوری کشته می شه و هری با جام آتشی که تبدیل به پورت کی شده بود به هاگوارتز بر میگرده و با درد زیادی فریاد می زنه :

ولدمورت برگشته!

ولدمورت به بدن فیزیکی خودش برمی گرده و ترس و تاریکی شروع به پخش شدن در دنیای جادوگری می کنه.

هری باید تصمیم بگیره که با زندگیش روبه رو بشه و بزرگ بشه.

در سال پنجم تحصیل هری در هاگوارتز، هری به سمت گروه محفل ققنوس جذب می شه. محفل ققنوس در برابر گروه مرگ خواران. تقابل نیروی خیر و شر. رابطه ی هری با پدرخوانده ش نزدیک و نزدیک تر می شه و ما عاشق مردی می شیم که هم دوست خیلی خوبیه و هم مثل یک پدر، گرم و محکم و تکیه گاه می شه. اما تمام این ها درد از دست دادن سیریوس رو در آخر این ماجرا چند برابر می کنه. جنگ بزرگی بین دو گروه مرگ خواران و محفل ققنوس، در وزارت سحر و جادو شکل می گیره و هری با این درد جدید در زندگی رو به رو می شه.

این بار هم تلاش ولدمورت برای کشتن هری به نتیجه نمی رسه. جایی که هری، در تاریک ترین قسمت روحش، عشق رو در برابر قدرت و تاریکی انتخاب می کنه و ولدمورت جمله ی معروفش رو می گه:

تو یه احمقی، هری پاتر و همه چیزت رو از دست می دی.

سال ششم تحصیل هری در هاگوارتز با سوگواری شروع می شه. هری درد تازه ای رو با خودش حمل می کنه. چون تنها پشتیبان خودش به عنوان عضو خانواده رو از دست داده و شانسش برای زندگی مثل سایر هم سن و سال هاش رو از دست داده.

اما با شروع درس و مشق در هاگوارتز، یک سرگرمی دیگه پیدا می شه: " شاهزاده ی دورگه "

شاهزاده ی دورگه معرفی عمیق شخصیت سوروس اسنیپ به ماست. هری بدون این که بدونه کتاب معجون سازی قدیمی و کهنه ی دوران تحصیل اسنیپ رو از قفسه ی کتاب های اضافی در کلاس پروفسور اسلاگهورن بر میداره و ارتباط خیلی خوبی با کتاب و دست نوشته های اطراف کتاب برقرار می کنه.

در این بین، رابطه ش با جینی ویزلی، تنها خواهر دوست صمیمی ش ، رون جدی تر میشه. در کنار این اتفاق، با کمک دامبلدور متوجه می شه که ولدمورت، روحش رو به هفت قسمت ( در واقع هشت قسمت، اما هری هنوز همه چیز رو نمی دونه ) تقسیم کرده و در جان پیچ های مختلفی گذاشته و اون ها رو پنهان کرده.

در طی سفر از بین بردن یکی از جان پیچ ها، دامبلدور به شدت ضعیف می شه و وقتی که به هاگوارتز بر می گردن، اسنیپ چوبدستی رو از دراکو مالفوی می گیره و دامبلدور رو می کشه.

این جا، جاییه که هیچ کدوم از خواننده های داستان ، نمی تونن قبول کنن که رولینگ این کار رو باهاشون کرده! دامبلدور یادآور گندالف قدرت مند و نامیرا، نباید بمیره! نه حتی به این راحتی! و اگر هم می میره، حتما قوی تر برمیگرده. اما واقعیت تلخ بعدی برای هری همینه.

هاگوارتز برای هری تموم می شه و تصمیم می گیره که بالاخره این داستان درد آور در زندگیش رو تموم کنه. جایی که می فهمه فقط خودش می تونه ولدمورت رو بکشه و همه چیز رو تموم کنه.

سال بعد هری به هاگوارتز بر نمی گرده و به همراه رون و هرماینی، بدون داشتن هیچ سر نخی، به دنبال جان پیچ های دیگه میره تا بتونه در مرحله ی رو به رو شدن با ولدمورت او رو بکشه.

هر لحظه از زندگی هری، تهدید آمیز و خطرناک شده. مرگ خوارها در همه جا هستند و به دنبال کوچک ترین نشانه ای از هری و دوستانش می گردن. هری به خونه ی سیریوس بر میگرده و متوجه می شه جان پیچی که دامبلدور جونش رو به خاطرش از دست داده، تقلبی بوده. درمانده میشه و وقتی به واسطه ی کریچر، جن خانگی بلک ها ، سرنخی از جان پیچ اصلی پیدا میکنه، راهی وزارت خونه میشه. قاب آویزی که یکی از جان پیچ های ولدمورت بوده، در گردن آمبریج خودنمایی می کنه. هری با کمک دوستانش موفق میشه جان پیچ رو از گردن آمبریج جدا کنه و در دل جنگلی بزرگی ظاهر بشه. رون، تحت تاثیر انرژی منفی به گردن انداختن جان پیچ، گروه کوچکشون رو ترک می کنه و شرایط رو برای هری سخت تر از قبل می کنه.

زندگی تلخ تر از قبل شده. هری و هرماینی، به دره ی گودریک، محل زندگی کودکی هری، سر می زنن و بالاخره هری درگیر یکی از تله های ولدمورت میشه.نگینی، مار دست آموز ولدمورت در قالب باتیلدا بگشات در انتظار هری بوده، اما هری جون سالم به در می بره. بعد از مدتی، رون برمیگرده و با شمشیر گریفندور، قاب آویز رو از بین می بره.

هرماینی بالاخره متوجه دلیل اصلی دامبلدور برای به ارث گذاشتن کتاب بیدل نقال می شه : " یادگاران مرگ "

یادگاران مرگ شامل شنل نامرئی، سنگ جادو و الدر وند ( قدرت مند ترین چوبدستی جادوگری) می شه . هر جادوگری که این سه رو با هم داشته باشه می تونه از مرگ فرار کنه.

داستان طولانی دوجلدی هری پاتر و یادگاران مرگ، به مبارزه ی هری و ولدمورت ختم میشه. تنها جان پیچ باقی مانده، هریه.

ولدمورت نمی دونه زمانی که طلسم مرگ رو به سمت هری کوچک نشانه گرفته و به سمت خودش برگشته، قسمتی از روحش رو به هری منتقل کرده. و این موضوع برگ برنده ی هری در مبارزه با او حساب می شه. هری به استقبال مرگ میره و لرد سیاه طلسم آواداکداورا رو اجرا می کنه و هری می میره. اما در برزخی که دامبلدور رو ملاقات می کنه، متوجه می شه که تنها به عنوان یک جان پیچ از بین رفته و می تونه دوباره به دنیای زنده ها برگرده.

در مبارزه ی تن به تن هری پاتر و ولدمورت، هری موفق میشه لرد سیاه رو برای همیشه از بین ببره و برای همیشه او رو در برزخ گیر بندازه.

هری در نهایت با جینی ویزلی ازدواج می کنه و صاحب سه فرزند به نام های جیمز سیریوس، آلبوس سوروس و لیلی لونا شد.