آلبوس دامبلدور کیست؟ ( قسمت سوم )

Friday، ۱۳ Aabaan ۱۴۰۱

آلبوس دامبلدور کیست؟ ( قسمت سوم )

کورنلیوس فاج، رئیس وزارت خانه ی سحر و جادو، هم چنان در انکار بازگشت ولدمورت بود و به بد نام کردن دامبلدور ادامه داد. فاج سمت های رسمی و اداری دامبلدور رو از او سلب کرد و تنها ریاست هاگوارتز رو برای دامبلدور باقی گذاشت.

با این حال دامبلدور گفت تا وقتی که عکس من از کارت های شکلات قورباغه ای حذف نشده، اهمیتی به حذف عناوین دیگه ش نمیده.

قبل از شروع سال تحصیلی بعد، دامبلدور به عنوان رازدار محفل ققنوس انتخاب شد و مطمئن شد که چیزی درباره ی محفل ققنوس به هری گفته نشه. زیرا به ارتباط ذهنی ناخودآگاه هری و ولدمورت مشکوک بود و به عمد از ارتباط با هری دوری می کرد. در عوض اسنیپ رو مامور کرد تا چفت شدگی ذهنی رو به هری آموزش بده.

وزارت خانه ی سحر و جادو برای تسلط بیشتر بر هاگوارتز، دلورس آمبریج رو به عنوان استاد درس دفاع در برابر جادوی سیاه وارد هاگوارتز کرد و باعث شد تا اختیارات دامبلدور در سمت مدیریت، محدود بشه. در کنار تئوری شدن این درس، هری و دوستانش به صورت مخفیانه، ارتش دامبلدور رو تشکیل دادند و به تمرین عملی این درس پرداختند.

در حالی که دامبلدور از تشکیل این گروه مخفی خبر نداشت، اما زمانی که وزارت خانه و آمبریج از این گروه مخفی آگاه شدند، دامبلدور تقصیر رو به گردن گرفت و از مدیریت هاگوارتز بر کنار شد. وزارت خانه آمبریج رو جایگزین دامبلدور کرد .

همان طور که دامبلدور نگران ارتباط ذهنی هری و ولدمورت بود، لرد سیاه بالاخره موفق شد تا تصویری از پدرخوانده ی هری در ذهنش ایجاد کنه. تصویری از سیریوس که توسط ولدمورت دستگیر و در حال شکنجه شدنه. در غیاب دامبلدور، هری، رون، هرماینی، جینی، لونا و نویل به بخش اسرار وزارت خانه رفتند و با گروهی از مرگ خوارها روبه رو شدند. اسنیپ اعضای محفل ققنوس رو در جریان گذاشت و سیریوس و سایر اعضا به سرعت به کمک هری و دوستانش شتافتند. ولدمورت به پیشگویی نرسید و در نبرد با دامبلدور شکست خورد و فرار کرد. در حین این مبارزه، سیریوس بلک، پدرخوانده ی هری توسط بلاتریکس کشته شد.

مبارزه ی دامبلدور و ولدمورت، یک علامت سوال برای لرد سیاه به وجود آورد: چرا دامبلدور برای کشتن نمی جنگید؟

در آخر این مبارزه، دامبلدور موفق شد به فاج و سایر اعضای وزارت خانه بازگشت ولدمورت رو ثابت کنه و روزنامه ی دیلی پرافت در روز بعد تیتر زد: اسمشو نبر برگشت!

فاج از ریاست وزارت خانه استعفا داد، هاگرید آزاد شد، آمبریج بر کنار شد و دامبلدور به هاگوارتز برگشت.

در تابستان 1996 دامبلدور با اطمینان از این که ولدمورت روح خودش رو چند تکه و تبدیل به جان پیچ کرده، به خانه ی گانت رفت. خانه ی پدر بزرگ، عمو و مادر تام ریدل. دامبلدور بقایای یک کلبه ی مخروبه و قدیمی رو پیدا کرد که توسط طلسم های زیادی محافظت شده بود. در بین وسایل و بقایای شکسته و مخروبه، دامبلدور انگشتر ماروولو گانت، پدربزرگ تام ریدل رو پیدا کرد و متوجه شد که سنگ رستاخیز، یکی دیگر از یادگاران مرگ، در حلقه جاسازی شده. دامبلدور یک جان پیچ دیگر رو هم پیدا کرد.

بر طبق افسانه های قدیمی، سنگ رستاخیز قدرت احیای مردگان رو داشت. البته فقط به صورت یک پژواک از جسم فیزیکی فردی که از دنیا رفته.

دامبلدور که موفق نشد در برابر اشتیاق خودش برای دیدن اعضای خانواده ش مقاومت کنه، انگشتر رو دست کرد. فراموش کرده بود که ممکنه حلقه با جادوهای سیاهی طلسم شده باشه. نفرین انگشتر به سرعت در دستش پخش شد و اگر به خاطر توانایی هاش در جادوگری نبود، موفق نمی شد که انگشتر رو از دستش بیرون بیاره و طلسم رو در بدنش متوقف کنه.

علی رغم این اتفاق، دامبلدور تمام تلاش خودش رو برای از بین بردن جان پیچ کرد و موفق شد اون رو از بین ببره. دامبلدور به سرعت به هاگوارتز برگشت و با کمک مهارت های اسنیپ موفق شد طلسم رو در دستش مهار کنه. اما هر دو می دونستند که این طلسم به زودی در تمام بدنش پخش میشه و اون رو می کشه.

دامبلدور با علم به این موضوع که دراکو مالفوی، مسئول کشتن او شده، از اسنیپ درخواست کرد که در لحظه ی آخر این اتفاق، او مسئول کشتن دامبلدور باشه و روح دراکو رو از چند تکه شدن به خاطر قتل نجات بده.

در این مدت، دامبلدور با نمایش خاطره هایی که از ولدمورت جمع کرده بود، هری رو از وجود چند جان پیچ دیگه آگاه کرد. اولین جان پیچی که هری بدون آگاهی از بین برده بود، دفتر خاطرات تام ریدل در سال دوم تحصیلش در هاگوارتز بود.

خاطراتی که دامبلدور از باب اوگدن، مورفین گانت، اسلاگهورن و هوکی جن خانگی جمع آوری کرده بود، نشون میداد که ولدمورت روح خودش رو به شش قسمت تقسیم کرده و هری باید چهار جان پیچ دیگه رو پیدا کنه تا در نهایت موفق به کشتن ولدمورت بشه.

بر اساس علاقه ی زیاد تام ریدل به هاگوارتز، احتمال تبدیل شدن این اجسام به جان پیچ بیشتر بود: جام هافلپاف، قاب آویز اسلیترین، تاج ریون کلاو و نگینی مار ولدمورت. شمشیر گریفندور از گزینه ها حذف شد. چون کلاه گروه بندی به این شمشیر دسترسی داشت و نشون می داد که این شمشیر از دسترس ولدمورت خارج بوده.

بعد از جستجوهای زیاد، دامبلدور مکان قاب آویز اسلیترین رو پیدا کرد. غاری که تام ریدل قبل از ورود به هاگوارتز و زمانی که در یتیم خانه زندگی می کرده، به چند نفر از هم سن و سالهاش آسیب رسونده بود.

دامبلدور به همراه هری، به غار تاریک رفتند. در وسط غار، یک جزیره ی کوچک وجود داشت و نور سبزی از جسمی در وسط اون دیده می شد. دامبلدور متوجه قایق کوچک نامرئی شد و به کمک هری به جزیره رسید. حوضی پر از معجونی سبز رنگ و قاب آویز پنهان شده در زیر اون. دامبلدور به هری دستور داد که فارغ از هر اتفاقی که می افته، کمک کنه که دامبلدور تمام معجون رو بخوره.

هر جرعه ای از معجون زمرد، خاطره ی دردناک درگیری او، گریندل والد و ابرفورث و مرگ آریانا رو در برابرش واضح تر می کرد. درد شدیدی در بدنش احساس می کرد اما هری با گفتن جمله ی " همه چیز به زودی تموم میشه " تمام معجون رو به او داد. آخرین جرعه، باعث بیهوشی دامبلدور شد و وقتی به هوش اومد، خیلی تشنه بود و از هری آب خواست. هری که موفق نمی شد با جادو آبی رو احضار کنه، به سمت دریاچه رفت و با ظرف معجون از دریاچه آب برداشت. اینفری ها از آب بیرون اومدند و به سمت هری و دامبلدور حمله کردند. دامبلدور با آخرین توان خودش آتش بزرگی درست کرد و هری رو از دست اینفری ها نجات داد و به سمت هاگوارتز رفت.

A jet of green light shot from the end of snape’s wand and hit Dumbledore squarely in the chest. Harry’s scream of horror never left him; silent and unmoving. He was forced to watch as Dumbledore was blasted into the air. For a split second he seemed to hang suspended beneath the shining skull, and

" he fell slowly backwards, like a great rag doll, over the battlements and out of sight

جنگ در برج نجوم و هاگوارتز شروع شده بود. دامبلدور و هری، دو جاروی پرنده از کافه ی مادام رزمرتا برداشتند و به سمت برج نجوم پرواز کردند. وقتی به برج رسیدند ( هری شنل نامرئی به تن داشت ) دراکو مالفوی رو دیدند. دامبلدور با یک طلسم هری رو بی صدا و بی حرکت کرد و به سمت مالفوی رفت.

دراکو، دامبلدور رو که به خاطر خوردن معجون و تاثیر نفرین انگشتر، ضعیف و ضعیف تر شده بود رو خلع سلاح کرد و چوبدستی او رو گرفت. دامبلدور به دراکو گفت که از تمام سو قصدها به جانش خبر داشته ولی چون می دونسته اگر او رو اخراج کنه، ماموریتش فاش میشه و توسط ولدمورت کشته میشه، این کار رو نکرده.در نهایت دراکو موفق نشد خودش رو راضی به کشتن مدیر هاگوارتز بکنه و وقتی سایر مرگ خوارها از راه رسیدند، اسنیپ که از دو طرف قول داده بود، یعنی هم به نارسیسا مادر دراکو که از پسرش محافظت کنه و هم به دامبلدور که به جای دراکو او رو بکشه، پا پیش گذاشت و با طلسم آواداکداورا آلبوس دامبلدور بی دفاع رو کشت.

دامبلدور پرواز کنان از پنجره ی برج نجوم به حیاط هاگوارتز افتاد و بی جان و بی حرکت ماند.

.After all, to the well-organised mind, death is but the next great adventure

آرزوی دامبلدور این بود که بدنش در هاگوارتز به خاک سپرده بشه. علی رغم این واقعیت که هیچ کدام از مدیرهای هاگوارتز در این مدرسه خاک نشده بودند، اما تمام همکاران دامبلدور به این آرزوی قلبی او احترام گذاشتند.

دامبلدور با الدر وند، چوب دستی قدرتمند یادگاران مرگ به خاک سپرده شد. این هم بخشی از نقشه ی ماهرانه ی دامبلدور برای عدم تسلط ولدمورت و تضعیف قدرت او، حتی بعد از مرگ خودش بود.

با این حال، ولدمورت خیلی زود متوج راز الدر وند شد و سنگ قبر دامبلدور رو حرکت داد و الدر وند رو از دستانش بیرون کشید.

اما این آخرین خاطره ی مشترک هری و دامبلدور نبود. وقتی هری متوجه شد که به صورت غیر عمدی تبدیل به یکی از جان پیچ های ولدمورت شده، با یک اقدام شجاعانه، خودش رو در دستان مرگ قرار داد تا ولدمورت هم از بین بره.

بعد از این که ولدمورت طلسم مرگ رو به سمت هری نشانه گرفت، هری وارد محیطی برزخ گونه شد و دامبلدور رو ملاقات کرد. دامبلدور تمام چیزهایی که این مدت به هری نگفته بود رو فاش کرد، ماهیت جان پیچ ها ، دوستی اش با گریندل والد و چیزهای زیاد دیگه. از همه مهم تر، این موضوع که هری نمرده. در واقع ولدمورت با این کار، تنها یکی از جان پیچ های خودش رو از بین برده.

بعد از اون هری و دامبلدور هر کدام مسیر متفاوتی رو در برزخ پیش گرفتند. دامبلدور به مسیر روشنی ادامه داد در حالی که هری به دنیای فانی برگشت.

علاوه بر مقبره ی دامبلدور،پرتره ی متحرک او هم به عنوان یکی از مدیران مدرسه، برای همیشه در هاگوارتز نصب شد.

همین حالا دفتر آلبوس دامبلدور رو از اینجا تهیه کن!