آلبوس دامبلدور کیست؟ ( قسمت دوم )

Friday، ۱۳ Aabaan ۱۴۰۱

آلبوس دامبلدور کیست؟ ( قسمت دوم )

با وجود این که دامبلدور علاقه ای به پیشگویی نداشت و این توانایی رو برای جادوگران هاگوارتز ضروری نمی دونست، اما چون او نوه ی پیشگوی معروف، کاساندرا تریلانی بود، درخواست این مصاحبه ی کاری رو پذیرفت. ولی خیلی زود متوجه شد که تریلانی پیشگوی قهاری نیست و وقتی در حال ترک اتاق مصاحبه بود، اتفاق عجیبی افتاد. تریلانی در یک خلسه پیشگویی فرو رفت و پیشگویی عجیبی درباره ی پسری که توانایی شکست لرد سیاه داشت رو کرد.

همزمان، سوروس اسنیپ، مرگ خواری که در اون زمان جاسوس لرد سیاه بود، قسمتی از پیشگویی رو شنید ولی چون برادر دامبلدور، ابرفورث، اسنیپ رو در حین جاسوسی دیده بود، او رو از کافه بیرون کرد. دامبلدور هم برای نجات جان تریلانی از دست مرگ خوارها، اون رو به عنوان استاد درس پیشگویی استخدام کرد.

در طی جنگ اول جادوگران، دامبلدور متوجه وجود یکی دیگر از یادگاران مرگ شد: شنل نامرئی جیمز پاتر. اگرچه مدت ها قبل از پیدا کردن یادگاران مرگ دست کشیده بود، اما نتونست در برابر وسوسه ی بررسی شنل نامرئی مقاومت کنه و اون رو از جیمز قرض گرفت.

در همین زمان، اسنیپ متوجه شد که پیشگویی تریلانی، درباره ی پسر لی لی - دوست محبوب کودکی و عشق همیشگیش - هری پاتر بوده. اسنیپ با درموندگی به سراغ دامبلدور میره و ازش درخواست می کنه که از خانواده ی لی لی محافظت کنه. در عوض دامبلدور درخواست سنگینی از سوروس می کنه و اسنیپ هم قبول می کنه. عضو جانبی محفل ققنوس و جاسوسی لرد سیاه.

دامبلدور به لی لی و جیمز دستور میده که در منزل خودشون در دره گودریک بمونن و با طلسم محافظتی خونشون رو مخفی کنند. اما یکی از دوستان خانواده ی پاتر، پیتر پتی گرو، به اون ها خیانت می کنه و رازشون رو به لرد سیاه میگه. کاری که تا مدت ها به سیریوس بلک نسبت داده شد.

جیمز و لی لی هر دو توسط ولدمورت کشته میشن، اما به خاطر فداکاری عاشقانه ی لی لی از پسرش و طلسم محافظش، طلسم مرگ از هری کوچک به ولدمورت بر میگرده و ولدمورت جسمش رو از دست میده. تنها اثری که طلسم ولدمورت میگذاره، زخم صاعقه مانندی روی پیشانی هریه.

این اتفاق باعث میشه که دامبلدور صاحب دو یادگار مرگ بشه: شنل نامرئی و الدر وند. با این حال آلبوس به خوبی می دونست که لرد ولدمورت به طور کامل از بین نرفته. به همین دلیل هری رو نزد تنها خانواده ی باقی مونده ش، یعنی پتونیا خواهر لی لی می بره و با طلسم محافظی از هری در برابر ولدمورت مراقبت می کنه. به این معنی که تا زمانی که هری در منزل کسانی که نسبت خونی داشت بمونه، ولدمورت نمی تونه آسیبی بهش بزنه.

با این حال می دونست که این اتفاق و برگشت طلسم مرگ از هری به ولدمورت، باعث شده که قسمتی از روح ولدمورت در هری بمونه و برای کشتن ولدمورت ، هری هم باید بمیره. دامبلدور امیدوار بود که تا زمان مناسب این کار، بتونه هری رو برای پذیرش این اقدام آماده کنه : فداکاری برای خیر بزرگ تر.

در این مدت هم اسنیپ رو راضی کرد تا از هری، پسر معشوق همیشگی ش، مراقبت کنه و در ازای این کار از اسنیپ در برابر اقدامات وزارت سحر و جادو برای جمع آوری مرگ خوارها دفاع کرد. در همون سال ها، تدریس معجون ها رو هم بر عهده ی سوروس اسنیپ گذاشت.

سخنرانی دامبلدور در سال 1984:

.Welcome! Welcome. To another year at Hogwarts

. The past few years have seen a great weight lifted from our world

The boy who lived, Harry Potter is safe. Years from now, young Harry Potter

!will be old enough to attend Hogwarts… but for now, it’s your turn

ده سال بعد از این که دامبلدور هری رو روی پله های منزل دورسلی ها گذاشت، نوبت به ارسال دعوت نامه ی هاگوارتز برای هری رسید. در طی این سال ها، هری زندگی غیر قابل تحملی رو گذرونده بود و به خاطر دوری از دنیای جادوگری و محدودیتی که دورسلی ها ایجاد کرده بودند، نه تنها نمی دونست که جادوگره معروفیه، بلکه حتی نمی دونست که جادوگره. دامبلدور، هاگرید رو مسئول آماده سازی هری برای هاگوارتز کرد و در روزی که برای خرید وسایل به کوچه دیاگون رفتند، مسئولیت دیگه ای رو هم به هاگرید سپرد.

دامبلدور و دوست قدیمیش، نیکلاس فلامل، مدت ها بود که اقدامات ولدمورت برای دستیابی به سنگ جادو شک کرده بودند و می دونستند که به این وسیله ، لرد سیاه می تونه دوباره به قدرت برسه. به همین دلیل سنگ جادو رو در یکی از امن ترین مکان های دنیای جادوگری، یعنی بانک گرینگوتز گذاشتند. اما هیچ جا امن تر از هاگوارتز نبود. پس در روز خرید وسایل هاگوارتز برای هری، هاگرید رو مامور کرد تا سنگ جادو رو به صورت مخفیانه از گرینگوتز به هاگوارتز بیاره.

دامبدور به پروفسور کوییرل، استاد درس دفاع در برابر جادوی سیاه مشکوک بود. به خوبی می دونست که ولدمورت ضعیف به دنبال راه حلی برای بازگشت به قدرته. به همین دلیل از اسنیپ خواست تا کوییرل رو زیر نظر داشته باشه. برای محافظت از سنگ جادو هم از استادان دیگه ی هاگوارتز یعنی مک گونگال، فلیت ویک، اسنیپ و اسپراوت کمک گرفت.

آلبوس فرد امانت داری بود. حالا که هری، پسر جیمز پاتر در هاگوارتز بود، بهترین زمان برای پس دادن شنل نامرئی به او بود. هدیه ی کریسمس هری در سال اول، شنل نامرئی پدرش از سمت مدیر مدرسه ی جادوگری هاگوارتز بود.

کوییرل به صورت مخفیانه، تبدیل به خادم وفادار ولدمورت شده بود و حتی راضی به اشتراک گذاشتن بدنش با لرد سیاه هم شده بود. در اقدامی مرموز، دامبلدو ررو با نامه ای دروغین از هاگوارتز دور کرد و به قصد دزدیدن سنگ جادو از تمام مراحل حفاظتی گذشت. اما در نبردی که با هری داشت شکست خورد و وقتی دامبلدور به هاگوارتز برگشت، هری رو بیهوش پیدا کرد. مسئله ی مهم این بود که سنگ جادو به دست ولدمورت نرسیده بود و کوییرل هم از بین رفته بود.

وقتی هری از دامبلدور پرسید که چرا ولدمورت قصد کشتنش رو داره، دامبلدور که فکر کرد هری هنوز به اندازه ی کافی بزرگ نشده تا پیشگویی تریلانی رو بدونه، به او گفت که وقتی بزرگ تر بشه متوجه میشه.

درس دفاع در برابر جادوی سیاه بدون استاد شد. دامبلدور که هیچ وقت دروغ های گیلدروی لاکهارت رو باور نکرده بود، این فرصت رو غنیمت شمرد و پیشنهاد داد که لاکهارت تدریس دفاع در برابر جادوی سیاه رو قبول کنه.

لاکهارت که عاشق شهرت بود، وقتی فهمید هری پاتر معروف یکی از شاگردانش خواهد بود، این پیشنهاد رو پذیرفت.

دامبلدور در جواب به سایر اساتید ( از جمله مک گونگال ) برای انتخاب لاکهارت، گفت که حتی از یک معلم بد چیزهای زیادی برای یادگیری وجود داره: چه کارهایی نباید انجام داد و به چطور آدمی نباید تبدیل شد.

.It is our choices, Harry, that show what we truly are, far more than our abilities

چیزی از شروع سال تحصیلی هاگوارتز در سال 1992 نگذشته بود که دانش آموزان مورد حمله های عجیبی قرار گرفتند. دامبلدور به خوبی می دونست که پیام های خون آلود و بدن های سفت و سنگ شده ی دانش آموزان، چه معنی و مفهومی می تونه داشته باشه: حفره ی اسرار دوباره باز شده. اما این بار تام ریدلی در هاگوارتز وجود نداشت.

پیدا کردن مقصر اصلی، پیچیده تر و طولانی تر از حد انتظار شد و لوسیوس مالفوی موفق شد تا هیئت مدیره هاگوارتز رو برای بر کناری دامبلدور راضی کنه. روبیوس هاگرید هم که مقصر اصلی باز شدن حفره ی اسرار در سال های قبل بود، دستگیر و به آزکابان فرستاده شد.

باز شدن دوباره ی حفره ی اسرار در واقع اقدامی از سمت تام ریدل بود. با این تفاوت که به وسیله ی دفتر خاطراتش که حالا تبدیل به یک جان پیچ شده بود، موفق شده بود جینی ویزلی رو تحت تاثیر قرار بده و خواسته هاش رو اجرا کنه.

هری به دلیل وفاداری خودش به دامبلدور موفق شد تا کمک های دامبلدور رو برای شکست تام ریدل به دست بیاره. به وسیله ی شمشیر گریفندور و ققنوس دامبلدور مانع از به قدرت رسیدن ولدمورت شد و جینی رو نجات داد. دامبلدور هم به سمت ریاست هاگوارتز برگشت.

در سال بعد، دامبلدور برای نجات سیریوس بلک که بی گناهی خودش رو به دوستانش ثابت کرده بود، یک زمان برگردان به هرماینی گرنجر داد تا به کمک هری، سیریوس رو فراری بدن. با وجود دمنتورهایی که در اطراف هاگوارتز پرسه می زدند، اقدام جسورانه ای برای نجات جان یکی از اعضای محفل ققنوس به دور از چشم وزارت خانه بود.

این سال در هاگوارتز، سال جمع شدن دوستان قدیمی بود. ریموس لوپین به عنوان استاد درس دفاع در برابر جادوی سیاه، پیتر پتی گرو در نقش موش خانگی رون ویزلی و سیریوس بلک فراری از آزکابان. هری با واقعیت مرگ پدر و مادرش روبه رو شد. سیریوس پدر خوانده و دوست وفادار پدر و مادرش بی گناه بود و این پیتر پتی گرو بود که خیانت کار بود و باعث کشته شدن آن ها شده بود.

قبل از شروع سال تحصیلی جدید در هاگوارتز، فعالیت مرگ خواران در جام جهانی کوییدیچ باعث شد تا دامبلدور به ظهور مجدد ولدمورت شک کنه. در طی برگزاری مسابقه ی جام آتش در هاگوارتز، با وجود خط محافظ سنی که دامبلدور دور جام آتش کشیده بود، اسم هری از جام بیرون افتاد.

اتفاقات عجیب شروع به رخ دادن کردند.

الستور مودی که یکی از دوستان قدیمی دامبلدور و یک کارآگاه قدیمی بود، پیشنهاد دامبلدور برای تدریس دفاع در برابر جادوی سیاه رو پذیرفته بود و به طرز عجیبی به هری برای گذراندن مراحل مسابقه کمک می کرد.

اما واقعیت چیز دیگری بود. بارتی کراوچ جوان مرگ خوار، یک روز قبل از آمدن مودی به هاگوارتز، اون رو بیهوش و در صندوقچه ای اسیر کرده بود و با استفاده از معجون پیچیده ی تغییر شکل، در هیبت مودی برای تدریس در هاگوارتز حاضر شده بود. بارتی کراچ جوان با کمک های زیادی که در طی مسابقه ی جام آتش به هری می کرد باعث برنده شدن او شد. البته شراکت هری با سدریک دیگوری در برنده شدن رو پیش بینی نکرده بود. هم چنین جام آتش رو به یک پورت کی تبدیل کرده بود تا هری رو نزد لرد ولدمورت ببره. ولدمورت در برابر چشمان هری دوباره بدن خودش رو احیای می کنه، سدریک کشته میشه و هری با پورت کی به هاگوارتز بر میگرده و بازگشت ولدمورت رو اعلام می کنه. دامبلدور که قبل تر به مودی شک کرده بود، موفق شد در لحظه ی آخر هری رو از دست بارتی کراوچ نجات بده.

دامبلدور که حالا مطمئن از بازگشت ولدمورت بود، دوباره اعضای محفل ققنوس رو دور هم جمع کرد.

قسمت آخر داستان زندگی دامبلدور رو اینجا بخونین.

همین حالا نشانگر کتاب دامبلدور رو از اینجا تهیه کن!