آلبوس دامبلدور کیست؟

Friday، ۱۳ Aabaan ۱۴۰۱

آلبوس دامبلدور کیست؟

آلبوس پرسیوال وولفریک برایان دامبلدور، در تابستان 1881 به دنیا آمد. با وجود اینکه پدر و مادر آلبوس هر دو جادوگر بودند، اما مادرش ماگل زاده بود و به همین دلیل آلبوس یک جادوگر دورگه به حساب می آمد.

او بزرگ ترین فرزند پرسیوال و کندرا دامبلدور بود و یک برادر به نام ابرفورث و یک خواهر به نام آرایانا داشت.

داستان آریانا یکی از تراژدی های دنیای جادوگری بود. او هم مانند تمام اعضای خانواده ش جادوگر بود و وقتی یک روز در حال اجرای جادو بود توسط عده ای ماگل دیده شد. ماگل ها هم که حسابی ترسیده بودند، به آریانا حمله کردند و باعث شدند آسیب زیادی به او وارد بشه. تاثیر این اتفاق از نظر ذهنی به قدری روی آریانا زیاد بود که باعث شد تقریبا قدرت جادویی خودش رو از دست بده و در مواقع نادری که تواناییش رو به دست می آورد، کنترلی روش نداشت.

پدر خانواده، انتقام این اتفاق رو از ماگل ها گرفت و هر سه مرد رو کشت. این اقدام پرسیوال باعث شد که راهی آزکابان بشه و تا زمان مرگش هم اون جا بمونه.

دامبلدور در سال 1892 وارد مدرسه علوم و فنون جادوگری هاگوارتز شد و در گروه گریفندور قرار گرفت. سال های اول حضورش در هاگوارتز با زمزمه های زیادی درباره ی پدرش همراه بود. اما بعد ها دامبلدور صریحا اعلام کرد که اعتقادی به دشمنی با ماگل ها نداره. در طی تحصیل در هاگوارتز تبدیل به یک دانش آموز نمونه و ممتاز شد و در سال پنجم دانش آموز ارشد شد.

یکی دیگه از تراژدی های زندگی آلبوس در ژوئن 1899، پس از فارغ التحصیلی از هاگوارتز رخ داد. آریانا در یکی از رفتارهای غیر قابل کنترل خودش، به طور تصادفی باعث مرگ کندرا دامبلدور، مادر خانواده شد و آلبوس رو به عنوان سرپرست خانواده باقی گذاشت.

دوران تلخ بعد از این اتفاقات، با ورود گریندل والد به دره گودریک عوض شد. گریندل والد تصمیم گرفته بود تا تابستان رو در دره ی گودریک، در منزل عمه ش، باتیلدا بگشات – مورخ بزرگ – بگذرونه. اما این تعطیلات باعث شد که دوستی عمیقی بین دامبلدور و گریندل والد شکل بگیره. ارتباطی که بعدها عاشقانه شد و باعث شد که آلبوس چشمش رو به جنبه ی سیاه ایده های گرندل والد ببنده و خودش رو متقاعد کنه که تمام این ها برای یک خیر بزرگ و جامعه ی جادویی بهتره. و البته، در این دو ماه آلبوس به واسطه ی گریندل والد با یادگارن مرگ آشنا شد.

مرگ آریانا، یک تراژدی دیگه در خانواده ی دامبلدور بود. یک شب، زمانی که آلبوس و گلرت گریندل والد تصمیم می گیرند که دره ی گودریک رو ترک کنند، بین هر سه ی اون ها، یعنی آلبوس، گلرت و ابرفورث، دعوا بالا میگیره و هیچ وقت معلوم نمی شه که طلسم کدوم یکی از اون ها به آریانای بی دفاع خورده و اون رو کشته. اما ابرفورث، آلبوس رو مقصر اصلی مرگ خواهرشون می دونست.

گریندل والد به سمت منزل عمه ش، باتیلدا بگشات فرار می کنه. یکی از وسیله های اون جا رو تبدیل به پورت کی می کنه و از دره ی گودریک فرار می کنه. بینی شکسته و عقابی دامبلدور، نتیجه ی مشتی بود که ابرفورث در مراسم تشییع جنازه آریانا به صورت او زد.

کمی بعد آلبوس به بریتانیا برگشت و درباره ی خواص خون اژدها تحقیق کرد که باعث شد دوازه خاصیت جادویی از خون اژدها رو کشف کنه. این موفقیت ها باعث شد که پیشنهاد کاری تاثیر گذار زندگیش رو دریافت کنه: تدریس در هاگوارتز.

دامبلدور در مقطعی از زندگی حرفه ایش در هاگوارتز، تبدیل به یک نوع پیام رسان برای جذب جادوگران جوانی که خانواده ی ماگل داشتند، شده بود. این جا بود که با تام ریدل جوان ملاقات کرد. در سال 1938 به یتیم خانه ی وول در لندن رفت تا جادوگر یتیمی رو به هاگوارتز دعوت کنه. خانم کول، سرپرست یتیم خانه، به دامبلدور هشدار داده بود که تام، پسر خطرناک و عجیبیه که اتفاقات عجیبی رو به سمت خودش جذب می کنه. از جمله کشته شدن یک خرگوش و آسیب دیدن سایر بچه ها، وقتی که با تام به یک غار عجیب و غریب رفته بودند. دامبلدور به خوبی می دونست که باید مراقب این دانش آموز قدرت مند و خطرناک باشه ولی با همه این ها کمک هزینه و دعوت نامه ی هاگوارتز رو به تام داد.

در سال 1934 که دامبلدور تدریش تغییر شکل پیشرفته رو به عهده داشت، اتفاقت عجیبی در هاگوارتز رخ داد. شایعه شده بود که تنها وارث حقیقی اسلیترین، جانور افسانه ای حفره اسرار رو آزاد کرده که در نهایت منجر به کشته شدن میرتل وارن ( میرتل گریان) شد. اتفاقی که نزدیک بود هاگوارتز رو برای همیشه تعطیل کنه و ریدل مجبور می شد که به یتیم خانه برگرده. دامبلدور به تام مشکوک شده بود، اما تام با هوشیاری خودش، این اتفاق رو گردن روبیوس هاگرید و حیوان دست آموز او، یک عنکبوت بزرگ ( آکرومانتولا ) انداخت و باعث اخراج شدن هاگرید شد. دامبلدور هیچ وقت نتونست دلیل محکمی برای اثبات گناه کار بودن تام ریدل پیدا کنه اما با این وجود، بیشتر مراقب رفتار و کارهای تام بود. او موفق شد مدیر هاگوارتز رو راضی کنه که هاگرید نگهبان هاگوارتز بمونه و مدرسه رو ترک نکنه.

هم چنان که دامبلدور مشغول تدریس در هاگوارتز بود، گریندل والد مشغول جمع کردن ارتش خودش در اروپا بود و یکی از یادگاران مرگ یعنی الدر وند رو پیدا کرده بود. به دلیل پیمان خونینی که در جوانی بین این دو دوست قدیمی صورت گرفته بود، هیچ کدوم نمی تونستن طلسمی با هدف آسیب رسوندن به همدیگه انجام بدن. اما سرانجام طی دوئل بزرگی که بین این دو شکل گرفت، دامبلدور گریندل والد رو شکست داد.

گلرت گریندل والد در بالاترین سلول نورمنگارد زندانی شد و آلبوس دامبلدور صاحب الدر وند شد.

بعد از این حادثه، چندین بار پیشنهاد ریاست وزارت سحر و جادو رو رد کرد، چون باور داشت که قدرت نقطه ضعفشه و بهتره که از اون دور بمونه.

در اواسط دهه 1960، اقدامات تاریکی در دنیای جادوگری شروع به شکل گرفتن کرد. فعالیت هایی که شروع قدرت گیری ولدمورت و اعضای گروهش یعنی مرگ خوارها بود.

یکی از این اتفاقات که توجه دامبلدور رو به خودش جلب کرده بود، حمله ی یک گرگینه به پسر کوچکی به نام ریموس لوپین بود. اما هدف این گرگینه کشتن نبود، بلکه افزایش تعداد گرگینه در سنین پایین و ایجاد نیروی تاریک بین جادوگرها بود.

در این زمان بود که هیئت مدیره ی هاگوارتز به این نتیجه رسیدند که جانشین مناسب تری برای آرماندو دیپت، مدیر هاگوارتز پیدا کنند و اون کسی نبود جز آلبوس دامبلدور.

تام ریدل که حالا با نام لرد ولدمورت شناخته می شد، درخواست خودش مبنی بر تدریس در هاگوارتز رو به دامبلدور داد. درخواستی که قبل از اون، به دیپت هم داده بود.

دامبلدور که از اقدامات تاریک ولدمورت خبر داشت و مطمئن بود که تدریس در هاگوارتز، فرصتی برای افزایش پیروانش خواهد بود، درخواست ولدمورت رو قبول نکرد. اقدامی که باعث خشم زیاد ولدمورت و در نتیجه طلسم این سمت در هاگوارتز شد. از اون زمان به بعد، هیچ استادی بیشتر از یک سال قادر به تدریس دفاع در برابر جادوی سیاه نشد.

دامبلدور برای محافظت از ریموس لوپین کوچک اقدامات جالبی انجام داد. زمانی که ریموس به یازده سالگی رسید و آماده ی ورود به هاگوارتز بود، دامبلدور در نزدیکی دهکده هاگزمید کلبه ای کوچک ساخت که حتی برای تغییر شکل یک گرگینه ی بالغ هم مناسب بود. یک تونل مخفی زیر زمینی هم از این کلبه تا هاگوارتز برای رفت و آمدهای ضروری ریموس ساخت و دستور داد تا بید بزرگی روی دهانه ی این تونل قرار دهند. درخت بید کتک زن معروف هاگوارتز. کمی قبل از ده مارس 1971، به منزل لیال و هوپ رفت تا ریموس جوان رو برای رفتن به هاگوارتز دعوت کنه.

این کار دامبلدور حس قدردانی همیشگی ریموس رو نسبت به خودش به همراه داشت. حتی زمانی که سوروس اسنیپ در زمان تحصیل در هاگوارتز، متوجه راز لوپین شد، دامبلدور به اسنیپ دستور داد تا این راز رو با هیچ کس در میون نگذاره.

پس از این که در سال 1970، لرد ولدمورت برای اولین بار به قدرت رسید، دامبلدور که همیشه مخالف درجه اول او بود، اقدام به تشکیل گروهی به اسم محفل ققنوس کرد. یک محفل مخفی برای مبارزه با لرد ولدمورت و مرگ خواران. خیلی از دانش آموزان هاگوارتز در اون زمان به محفل ققنوس پیوستند، مثل مالی پریوت و آرتور ویزلی و عده ای دیگر هم به متحدین لرد ولدمورت تبدیل شدند. مثل بلاتریکس بلک و لوسیوس مالفوی.

مدتی بعد در طی شروع جنگ اول، سیبیل تریلانی به دامبلدور مراجعه کرد و درخواست تدریس پیشگویی در هاگوارتز کرد.

ادامه ی داستان زندگی دامبلدور رو از اینجا بخونین.

همین حالا دفتر زندگی دامبلدور از ریتا اسکیتر رو از اینجا تهیه کن!